استاجر که بودیم ،رزیدنت سال چهار جراحی ما ، خیلی شمرده و آهنگین حرف می زد. شل خیلی تعبیر درستی نبود اما نزدیکترین کلمه محسوب می شد. اخلاقش هم یواش و مهربان بود و صد البته مودب و متین. یک روز که خیلی خسته بود و منتظر مریض که از اورژانس بیاد اتاق عمل ، و هر کسی هم که زنگ زده بود کاری پیش نبرده بود با عصبانیت مخصوص خودش گفت :"گوشی رو بدین به من گرد و خاک به پا کنم". همه گفتیم : "اوه اوه . اون روی سکه رو هم دیدیم !" زنگ زد به اورژانس :" سلام ( همون جور شل !) ... بعله ... بعله ... خب دیگه ... مریض رو بفرستین بیاد دیگه...خدافظ" . بعد رو به جمع گفت : " حساب کار دستشون اومد" ( همون جور شل !) اولین,خودمونی,نشو،,تماشا ...ادامه مطلب