خودمونی نشو، تماشا کن

ساخت وبلاگ

استاجر که بودیم ،رزیدنت سال چهار جراحی ما ، خیلی شمرده و آهنگین حرف می زد. شل خیلی تعبیر درستی نبود اما نزدیکترین کلمه محسوب می شد. اخلاقش هم یواش و مهربان بود  و صد البته مودب و متین. یک روز که خیلی خسته بود و منتظر مریض که از اورژانس بیاد اتاق عمل ، و هر کسی هم که زنگ زده بود کاری پیش نبرده بود با عصبانیت مخصوص خودش گفت :"گوشی رو بدین به من گرد و خاک به پا کنم". همه گفتیم : "اوه اوه . اون روی سکه رو هم دیدیم !" زنگ زد به اورژانس :" سلام ( همون جور شل !) ... بعله ... بعله ... خب دیگه ... مریض رو بفرستین بیاد دیگه...خدافظ" . بعد رو به جمع گفت : " حساب کار دستشون اومد" ( همون جور شل !)

اولین روزی که همراهش رفتم اتاق عمل اورژانس ، از بس خم شده بودم که تماشا کنم نزدیک بود از حواس پرتی من،  استریل بودن وسایل بهم بخوره. با خنده گفت : "داری زیادی خودمونی میشی خانوم دکتر!" با کلی شرمساری حواس جمع تر شدم .

اما امان از اون روزی که جلوی همه، در اتاق عمل بخش ازش اجازه گرفتم که سر جراحی ای که انجام می داد برم و تماشا کنم. گفت که یک  شرط داره :" قول بده خیلی خودمونی نشی " با بی خیالی خندیدم که :"خیالتون تخت !" تا وقتی که جهت تلطیف شرایط آقای دکتر مجبور شد داستان خودمونی شدن رو تعریف کنه، پرسنل اتاق عمل با حالتی از "دختره ی چش سفید که حتما باید بهش جلوی همه بگن خیلی خودمونی نشی و بعد عین خیالشم نیس، چه جلافتا !" بهم نگاه می کردند.

+ نوشته شده در شنبه هفتم دی ۱۳۹۲ساعت 12:19 توسط دکتر نفیس |
انجمن شاعران ميت...
ما را در سایت انجمن شاعران ميت دنبال می کنید

برچسب : خودمونی,نشو,تماشا, نویسنده : drnafis بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:36